تجربه ی من

اتفاق "ما" از نیکی فیروزکوهی

درگیرم کن خسته ام خسته از تنهایی‌ از حضورِ خودم در تاریکی‌ خسته از رفتن از جاده‌های طولانی خسته از یک دل‌ِ همیشه طوفانی درگیرم کن درگیر بودن درگیر ماندن درگیر یک اتفاق اتفاقِ یک پنجره چهار دیوار درگیر اتفاق "ما" نیکی‌ فیروزکوهی ...
13 آبان 1391

نصف تو نصف من از "نزار قبانی"

وقتی باران به پنجره می کوبد وقتی مه بر شیشه های ماشین می نشیند و بوران محاصره ام می کند وقتی گنجشک ها جمع می شوند تا ماشینم را از عمق برف بیرون بکشند... گرمای دستان کوچک تو را به یاد می آورم و سیگارهایی که با هم کشیدیم مثل سربازها در سنگر نصف تو... نصف من... نزار قبانی ...
13 آبان 1391

بگو دوستت دارم از "نزار قبانی"

بگو دوستت دارم تا زیبائيم افزون شود که بدون عشق تو زیبا نخواهم بود بگو دوستت دارم تا سر انگشتانم طلا شده، و پیشانیم مهتابی گردد بگو و ترديد نكن که بعضی از عشق ‌ها قابل تأخیر نیستند .... نزار قبانی ...
12 آبان 1391

فصل‌ ها از "نزار قبانی"

اگر دوستم بداری تقویم را تغییر خواهم داد فصل‌ هایی را حذف نموده یا فصل‌ هایی را به آن اضافه خواهم کرد و زمان گذشته را به پایان خواهم رساند و بجای آن پایتختی برای زنان تاسیس خواهم کرد اگر تو معشوق‌ ام شوی ، من پادشاهی خواهم بود و ستارگان را با سفینه‌ ها و لشکریان فتح خواهم کرد تا پیام آوری باشم ميان تمام عاشقان ... نزار قبانی ...
12 آبان 1391

از "میلاد آهنگربهان"

نشسته ام که سر در گمم کنی در شانه هایم از علی الطلوع چشم های تو تا صلاة ِ ظهر از آن بگویم که تمام گنبدها از دهان من پر شود گم کنم سرم را لای سینه هایت ... مزه بریزم که خنده بگیری ... آرام بگیری که آغوش بگیرم با رام ِ پنجه های تو از بازوان من ... تور شدن به هردویمان می آید می پودم در تار ِ تو آنقدر که اشک هایم را هم از گونه های تو پاک کنم. میلاد آهنگربهان ...
12 آبان 1391

از "پوران کاوه"

تو مرا معنا کن من که در خلوت ترد تو مجسم شده ام من که در هر نفست شیفته در تو تکرار مکرر شده ام تو مرا معنا کن بگذرانم ز گل صورتی ی حوصله ها بگذرانم ز پل همهمه ی تنهایی بنشانم به سکوت سرخ تجربه ها نفسم می گیرد تو مرا معنا کن. بال خوشحالی من وا شده است چشمه ی شادی من راهی عالم شده است همچنان مغشوشم بوی باران تپش نبض سلام دلخوشم ساخته است تو مرا معنا کن مگذارم که چنین بر جسد شادی خود خیره شوم خسته و لخته و فرسوده شوم من که بی تاب و پریشان همه شب به تن شعر شبیخون زده ام و چه گستاخ برایت غزلی ساخته ام که ز عطر خوش آن مست شوی لولی سرمست شوی بنگر ای دلک منتظرم قاصدک ها گویی که ز پشت پلک پنجره ها خبری یا که پیامی دارند چشم های نگرانم متلا...
12 آبان 1391

بیرون در از "شمس لنگرودی"

می خواهم دوباره به دنیا بیایم بیرون در، تو منتظرم بوده باشی و بی آنکه کسی بفهمد جای بیداری و خواب را به رسم خودمان درآریم چه بود بیداری که زندگی اش نام کرده بودند. شمس لنگرودی ...
11 آبان 1391

از "سید علی صالحی"

تمام خنده هایم را نذر کرده ام تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا عطر دستهایت ، دلتنگی ام را به باد می سپارد... "سید علی صالحی" ...
10 آبان 1391

باران از "نزار قبانی"

در بندر آبی چشم‌های تو باران ‌هایی از رنگ های شنیدنی و خورشید‌ها و بادبان های سرگیجه آور سفر به سوی بی‌ نهایت را تصویر می ‌کند.... نزار قبانی ...
9 آبان 1391

از "حمید هوشمندی"

دست هایت را که میگشایی انگار در آغوش تو است همه افق چشمهایت را می بندی چه گرم و لذت بخش است این هم آغوشی با صحرا زیر چشمان دختر خورشید انگار سالهاست این صحرا با کسی نبوده است که این چنین هرم گرمایش همه چیز را آب می کند و تو نیز آب می شوی در این شمارش تند لحظه ها " حمید هوشمندی" ...
9 آبان 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تجربه ی من می باشد